یه تکه نان و یک ذره آب
برای گذر ایام بس است
عاشق را چه به دنیا
شاعر:امیر حسین قاسمی
یه تکه نان و یک ذره آب
برای گذر ایام بس است
عاشق را چه به دنیا
شاعر:امیر حسین قاسمی
های ای مرد سراپا غرق درد
باز اینجا در سرای بی کسی ها
کوچه گردی میکنی!؟
غم هنوزم با تو بازی می کند؟
باز گو اینبار دنیایت چرا تاریک شد...؟
خواب یا بیدار اما من کسی را داشتم...
هرکسی نه
یک فرشته
یک
شاعر:محمد صالحی
من بهر پرستیدن ، گوشی به اذان دارم
پیغمبر من حَیَّ ، تکبیر به لسان دارم
زخمیست طبیبِ من ، از داغِ فراقِ تو
تدبیر چه اندیشی ؟ دردی به نهان دارم
گفتی که به ره آیم ، از معجزه چشمت
از وقتی که
شاعر:محمد رضا دیندار
#شعر
زلف
امشب كه طومار دلُ بي يار امضا ميكنم
فردا نشانََِ شهرعشق ، درخيمه اهدا ميكنم
یک جان دَهم در بودنت ، یک جان در نبودنت
بنگر در انتظار تو ، امروز و فردا ميكنم
در کوچه های سرد شهر ، بن بست غربت
شاعر:بابک فغفوری
دردیار عاشقان تنهاترین عاشق منم
در ره معشوق میسازم فدا جان
شاعر:بابک آرش مهر
///////////////////////////////
شب یلدای من، تنها تو باشی
امیــــد این دلم، تنها تو باشی
زِ بین آن همه، معشوقه درشهر
یگـانه یارِ من، تنها تو باشی
///////////////////////////////
« سلیمان بوکانی حیق
شاعر:سلیمان بوکانی حیق
بند بند ُ
خشت خشت ِ
آرزوهامان
از هم گسست
غرق
در زَرق و بَرق
روزگار
چشم هاشان، کور
گوش هاشان، کر
با هزاران، دَبدَبه
با هزاران، کبکبه
با هزاران، کرّ و فَر
ما غلامان
عاشق که باشی ، آیه های عشق را خودت بر معشوقت نازل میکنی
آیا گمان کردی بیهوده دوستت دارم و پیش من باز نخواهی گشت ؟
ای عشق من آیا این همه دوست داشتن و علاقه مرا ندیدی ؟
پس کدامین یک از محبت های
شاعر:نیما انصاری راد
بمان تا از خوشی در صورتم باران بگیرد
تمام دردهایم رنگی از درمان بگیرد
بمان با گرمی این وصل خورشیدی بسازیم
که با نورش جهانی مرده شاید جان بگیرد
بمان این شور و شوق عشق ابزاری بگردد
که خوبی از
شاعر:رضا رفیع زاده
گهی در دیر و در بُتخانه ام گاهی
اگرچه واقعی، افسانه ام گاهی
شبی را تا سحر در سجده سر کردم
اگر مست می و میخانه ام گاهی
دمی شهزاده ی یک شعر شیرینم
ولی آواره ی ویرانه ام گاهی
تمام شهر را از حفظ
شاعر:طاهره اباذری هریس
با او در رويا و آرزو غرق ميشدم
قدم زدن در تاج محل كمتر از عظمت و شكوه قدم زدن با تو بود!
نشستن روي سنگ مقدس در آكروپوليس همراه با تو ، لذتش از نشستن با خدايان
يونان بيشتر بود!
رفتن به داخل هرم
شاعر:ياسين قاسمي
امان از معشوقه های دوره گرد
مسافرانی که با لبخند می آیند،
با چمدانی پُر از حرف های ناب
سوغاتی شان عطر است
و عشقی که به جانت می اندازند
تو را مَست می کنند
با کلماتی که
اگر روی برگ های زردِ
شاعر:مسلم مک وندی
من توام یا تو در منی اخر
مثل جریان نقش و بازیگر
توی فکرم دوباره میچرخی
کوچه پس کوچه های ذهنم رو
عشق تو پرسه میزنه توو من
یا که من گم شدم توو عشق تو
دوره میشن همیشه این فکرا
خاطراتت،خودت،صب
شاعر:نوید حیدریان
می بوسمت ، می بوسی ام ، من بی قرارم
میخواهمت ، میخواهمت ، تا عمر دارم
.
من با توام ، تو با منی؟ ، من بغض دارم
میخواهمت ، میخواهمت ، تا عمر دارم
.
می بویمت ، پس میزنی ، ابر بهارم
میخواهمت ،
شاعر:زهرابرزگر
سرودم قطعه ی شعری
به اسم "با تو باید بود"
نوشتم که تموم ِ عمر
بدون ِ تو نباید بود !
سپردم بی تو بودن رو
به توفان ِغم ِ دیروز
نوشتم : "با تو باید بود "
همیشه، از همین امروز !
تموم با
شاعر:علی کتانی
بیخود خروس حنجره در صبـــــح میدَرَد
مو بستی و جهان همه را روز گشته است
بر گیسوانِ رنـگ شبت در بِلــــــاد کُفــــــر
یک روســـری چو لشکر پیروز گشته
شاعر: سید جواد هاشمی
با تو عشق من به کمال رسید.
به فهم دوست داشتن و به درک احساس لطیف بوییدن سیب دستانت.
با تو من گذر تند زمان را تجربه کردم وقتی لحظه های بودنت بسان چشم بر هم زدنی گذشت.
رهایم کردی تا در احساسی دیگر
شاعر:امید امجد
دیشب
تا چشم هایم را بستم
و پلک روی خواب هایم گشودم
چون مسافری به پیشوازم آمدی
و مرا در آغوش گرفتی
تمامِ مسیر را از ستاره ها
فرش کرده بودی
اشکِ شوق در چشمانت
دستانت به دور من
من به دور تو
و
شاعر:مسلم مک وندی