كوچه
سر هر كوچه خدا هست
پر از صلح و صفا هست
خوش گوي خوش زي
گر نكني عمرت به فنا هست
*** **** ****
پسين وابي صداي بلبل نيومه
كنار لاله و سنبل نيومه
نشسم بر
شاعر:دشمن زار جمشیدنژاد
كوچه
سر هر كوچه خدا هست
پر از صلح و صفا هست
خوش گوي خوش زي
گر نكني عمرت به فنا هست
*** **** ****
پسين وابي صداي بلبل نيومه
كنار لاله و سنبل نيومه
نشسم بر
شاعر:دشمن زار جمشیدنژاد
از امشب دگر مست " می" خواهم بود
رانده از شهر ویرانه ی تو خواهم بود
همان شهری که پر از آشوب و دلتنگی بود
همان مستی که آوازی عشقش را روزی
به غزلی نو سرایی با شکوه خواهی سرورد
در غزل هایت
شاعر:مهری خسروجودی(شب بو)
دوش گفتا نکتهای در هوش من آشوب شد
سر به مهر این راز ما بر لعل آن محجوب شد
وه از آن فهمش که گوی از هر فلاطون در ربود
آه از آن چشمش که از آن شهر دل آشوب شد
نکتههایش بود و عقلم سیل بر هامون
شاعر:شایان مهرستا (شب)
چشم مستت لاله گلگون،گویدسخن/غم عشقت عاشق غمخوارگویدسخن
گل حسادت میکندازسرخی لبهای تو/نقطه ی خال لبت پرگارگویدسخن
برق چشمانت آتش می زندهرخرمنی/هاله دور رخت انوارگویدسخن
مابه عشقت بس شب زنده
شاعر:رضا مهاجری
با من بگو که اینهمه احساس ، خواب نیست
یا آب هم به پاکیِ ایــن عشقِ نــاب ، نیست
با من بگـــو که مثل تـو پیــــدا نمی شــــود
تکــرار کن که قلبِ زلالت ، سـراب نیست
باور نمی کنــــم که
شاعر:پریناز جهانگیر عصر
از حالم چه میپرسی !؟ احوالی نمانده است
بر تن بی جانم، جانی نمانده است
سیاهی دوچشمت روزگارم سیاه کرد
از روزگاربرایم ،روزی نمانده است
پلنگ ام و به مهتاب چهراه ات مبتلا
دگر قانون لِقاء هم
دوستت دارم تو اي نيلوفرمرداب جان
اي عسلتر ازعسل،دايم به چشمانم عيان
سرمه اي بر ديدگان،اي سرمه دان چشمها
درغروبي سرخگون،بوسه به لبهايم نشان
درجوارت راه رفتن،لذتي داردتمام
باتوبودن،هم
شاعر:مهنازمحمودی
هرکسی در قلب خود عشقی اگر دارد خوش است
شوق بوسه از لب دلدار گر دارد خوش است
هر کسی مستی کند از شوق عشق دلبرش
ابر های خاظرات یار میبارد خوش است
داءیما در فکر یارش لب به می تر
شاعر:حمید ارامیان
زین پس به هر شهرتی که چراغی در ان نهان باشد
جلب میشود توجهم
کجاست آنجا که نوری در آن عیان
شاعر:صادق شریعتی
دگر آسوده گشتم دل که از رازم تو آگاهی
نماندم شک در این معنی دگر حتّی کم از کاهی
نگارا خواندم از خطّت که معلومت بشد احوال
که میدانی سبب ما را به هر افغان و هر آهی
زدندم کوس رسوایی به نزدت
شاعر:شایان مهرستا (شب)
نثــــارِتوهـــرآنچه عشق دارم
توئی یـــاسِ سپیـــــدِروزگارم
وجودمبی توخالیمی شود،گُل
توئی بارانِ خوشـــبویِ بهارم
برایت بهترینهــــاراعــــزیزم
زِدرگاهِ الــــهی
شاعر:سلیمان محمدحسنی
پرسیده بودی چه وقت دلم برایت تنگ میشود
ای عزیزجان من،ازمن بپرس کی نمیشود
دور از تو بودن شبیه شب تولدت یلداست
هیچ ماهی مثل ماه تولدت دی نمیشود
عشق را برای تو در سوز ساز نی انداخته ام
بین
شاعر:فرزانه رحیمی
تو از کجا شروع شده ای
از انتهای بیکرانه ی دریا
یا از بینهایت آسمان
از عمیق ترین ذره ی اتم
یا دورترین ستاره شب
ازشلوغترین ازدحام مولکولهای اقیانوس
یا خلوت ترین سکوت کهکشان
تو از کجا شروع
شاعر:خلیل فریدی
نمی پرسم عسل یا اینکه قند است
که قدر بوسه ات قدری بلند است
از این سوزنده تر آتش ند یدم
تب این بوسه ی مرسوم چند
شاعر:تهمتن غلامی
و مرگ چه جانکاه بود در آغوش دستانت ...
وقتی که مهتاب هنوز می درخشید
ساده بود خوشبختی
در آغوش دستان گرمت
عشق ساده بود
در شبی آرام
در گوشم نجوا کردی
و من چه دیوانه وار...
اسیـــــر خوشبختی کوچک
شاعر:محدثه بلوکی
شرمساری حرف همیشه یِ
دلم شده است
چیزی دگر بگو دل
چیزی دگر بگو
چیزی هم از آن دست
که رویا گون
نشسته باشد کنار
گلبرگ خاطرات مخملین ام
شرمساری
شرمساری
شرمساری
حرف تکراری ادوار یخین من شده
شاعر:حمید صادقی
آلما جان، هر روز
به آوای امواج فکر می کنم,
و اینکه هر دو چقدر عاشق دریاییم.
چند وقتی است دل به دریا نزدیم,
اگر سراب نباشد,
این بار ساحل و دریا در همین نزدیکیست
…
واگویه های پسری کله معلق
از
شاعر:همایون همایی
پاک شد تیرگی قرنیه ام در باران
میکند عشق مرا تجزیه ام در باران
حدسم این بود کمی با تو قدم میزنم و
با تو پرمیشود هر ثانیه ام در باران
چشم من ابر شد هر بار تو را می دیدم
اشک من خط زده بر فرضیه ام
شاعر:روح اله عسگری