بیداری
باران و روياى تو
چه باران دل انگيزى...!
من و تو زير باران بدون چتر
تو كوچه ى بن بست ارامش ...
با همان حرفايى هميشگى
حرفهايى كه بند دل ادم پاره ميشود!
حرفهايى كه باران را به وجد مياورد!
قند تو دلش اب ميشود...
گويى
شاعر:مصطفى شنبه پور
عاشقانه ی تب دار
دگر چه خواهم؟
در اوج بمانم
تا تویی نهانم
دگرم بگو چه خواهم
کز شوق ز دیده
چه اشکی که روان شد
در شوق بمانم
تا تویی نهانم
دگرم بگو چه خواهم
اختر که تو باشی
در زمین چه خواهی
تو که ملک آسمانی
دگرم بگو چه
شاعر:نیلوفر علمی
ظرفیتِ شوق
چشمان تو در غزل نگنجد
لبخند تو در عسل نگنجد
با شعر و حرارتی که دارد
آغوش تو در بغل نگنجد
هستی به تو هست پای برجای
آغاز تو در ازل نگنجد
جان میدهمت برای بوسه
آن بوسه به ماحصل نگنجد
چشمان تو
شاعر:خلیل فریدی
شور و حال
وقتی که دلم هوای یاسی دارد
گل های حیاط چه تماشایی دارد
از شوق وصال آن غزال وحشی
عاشق شدن هم چه شوروحالی
شاعر:علی احسان
پرواز
چشمانت را ببند
دستانت را به دستان من بسپار
در روياي عاشقانه
هم پرواز من
شاعر:محمد احمدنژاد
گدای غم
گدای غم
دوست دارم فقط خودم باشم
نه زیاد از خودم نه کم باشم
از خودم از دلم رها گردم
با دلم با تو هم قسم باشم
بشوم از هوای دل آزاد
در هوای تو دم به دم باشم
از همه رنگ ها شوم بی رنگ
رنگ بی رنگی
شاعر:سیید محمد علی وکیلی
عاشق دیونه
تو ی دنیا چه کسی میتونه ...
قدر من باشه برات دیوونه...
یک دیوونه که دوست داره تورو ..
تونباشی دل اون داغونه...
دل دیوونه ی من ،بامن نیست...
هرجا باشی با تواون میمونه...
شعر بلد نیستم ولی این قلبم...
شاعر:محمدمحمدیان
وقتی که تو نیستی
دوست داشتنم به چه کار آید
وقتی که تو نیستی ...
نیستی تا ببینی و بشنوی؛
احساسی را که سرریز می شود گاهی.
احساسی زنده و سیال و جاری ...
که تنها در رویا هایم می توانم با تو تقسیمش کنم
اما به
شاعر:فاطمه رعیت
دوزخ عشق
و تو ..ناگاه..تمام نیمه تمام من شده ای..
چه زیباست تو را از دور بوییدن..تو را به عاشقانه ترین شکل ممکن از دور بوسیدن..
عمیقا تو را چشیدن..
حس آمیخته به غریزه ای ناآشنا..تو را به آغوش کشیدن..
من
شاعر:دلارام بنی کریمی
سلام ای ماه!
سلام ای ماه،
احوالت؟
کوچه و پس کوچه های گرمِ تابستانه را
می گذشتم من به تنهایی،
تو را دیدم که تنهایی،
و خیره گشته ای بر نقطه ای مبهم...
تو را هم عشق شب ها در خیابان در به در کرده؟
و یا در جست جوی
شاعر:محمد صالحی
عشق بی ثمر
وای بر آن روزی که در چشم سیاهت زل زدم
تو به من خندیدی و من به خیالم که دلت را بر زدم
از همان پس رو به دنیای تباهی پل زدم
برسر هر شخص که سوی تو بیامد غر زدم
در ره عشق تو من عقل از سر خود باختم
با همه
شاعر:امین سلجوقی
و اما...
عجیب میشنوم این صدای چشم تو را
دوباره حرف نگاهت به نام گریه ی من
شب و نگاه تو با پنجره قدم زده اند
صدای چشم تو زنجیر و دام گریه ی من
مرا به حکم شنیدن سپرده دست نگاه
چه حرفهای زیادی که دیدنی
" نـــــوای دل "
**********
جوشیده دلی ز نیش یاران
آه ست و نوای بی نوایان
زخمی که جگر نداردش تاب
اینگونه به دل زدید شاداب
شمشیر عناد به دل کشیدید
بر دار ، تنی و سر بریدید
جان کندن من به چشم بینید
شاید که زبان
شاعر:ندا غفارزاده (هدیه)
غزل عاشقانه ی "اتمسفر"
اتمسفرت ، آن حس خوبت را
احساس داغِ چون جنوبت را
با هیچ چیزی پر نخواهد کرد
او هرکسی باشد ، حضورت را
رویی نما آسوده کن بانو
بی چاره ای از جست و جویت را
یک بار ما را هم تماشا کن
یک بار هم کم کن
شاعر:محمد جواد فاتح
7
زیبائیت را توصیفی نیست
این چشم ها از جهانی دیگر است.
**********************
صدایت زیباست
وقتی با من حرف میزنی.
**********************
این هنر من است یا هنر تو ؟
تو مرا پیدا کردی یا من تو را ؟
**********************
از وقتی
شاعر:سعید غلامی
رویا
در فراسوي زمان
و يكی هست تو را می خواند
شايد او عشق تو را در دل خود دارد و ليك
تو از آن بی خبری
و تو از سوز نگاهش به دری
رويا
مشعلي در دل تاريكي ها
به جهان نور محبت بخشيد
و در اين شهر همه
همه
شاعر:یعقوب احراری
به تو دلخوشم
تو اینجایی و من به تو دلخوشم
به اینکه کنارت غمو میکشم
مگه میشه یادم بره عشقمون
اره یادمه تا نفس میکشم
اره یادمه اون همه ارزو
که واسش همه عمر پرمیزدیم
ببین تکیه گاهم همش عشق بود
تو دیوار این
شاعر:فاطمه سادات نریمانی
بانو
آه ، بانو
می شود فریاد زد با شور و عشق
آسمان کودکی را پر کشید
می شود نقش تو را
در فراز ابر ها ، از خانه دید
می شود ، در زیر باران رفت تا اوج غزل
می شود مستانه در رویای بودن پر کشید ...
* * *
آه ،
شاعر:هادی یاسینی