تا که شد قلب حزینم مبتلای عشق تو
میزند نبض دلم یکسر برای عشق تو
خاطرم آرامشی در خود نمیبیند ز عشق
راحت از من میبرد،این ابتلای عشق تو
شعر و آوازم فقط، با یاد تو گل میکند
گوش جان را میسپارم
شاعر:محمد احمدوند
تا که شد قلب حزینم مبتلای عشق تو
میزند نبض دلم یکسر برای عشق تو
خاطرم آرامشی در خود نمیبیند ز عشق
راحت از من میبرد،این ابتلای عشق تو
شعر و آوازم فقط، با یاد تو گل میکند
گوش جان را میسپارم
شاعر:محمد احمدوند
بازآو بغضهای دلم را مهارکن
همچون ستاره نور دلت را قطار کن
درخشم شب ستیز بمان تا دم خیال
با قایقی بیا و دل من سوار کن
دلبسته ام به خاطره ات آه می کشم
موجی بزن به فاصله ها انفجارکن
دل داده بود رد
شاعر:الهام مقصودی
وقتی که دیدمت در قاب پنجره
آهی عبور کرد از راه حنجره
تا نیمه قامتت تصویر قاب شد
زلفت به دست باد در پیچ و تاب شد
مست از نگاه شد بود و نبود من
انگار میگریخت از تار، پود من
موهای
شاعر:مسعود بالایی
در من تنیده ای و زمن دل گسسته ای
امروز عهد بسته و فردا شکسته ای
یک دل مرا که تو بردی و بی دلم
دیگر چه جویی از دل بیمار خسته ای
بستی دلم به زلفت و آزردی عاقبت
آن سان بریدی عهد که گویا نبسته ای
شد
شاعر:مرضیه بخشی
به آشوب خواهم کشید شهر دلم را
سرکوب خواهم کرد احساس باطلم را
من یک تنه میخواهم بروم به جنگ
دشمنم زیباست،پاک است و یک رنگ
لیک به لجن کشیده ، قصه اش بسی غمناک است
دیگرجای همچو فرهاد ها و مجنون
شاعر:لیلا وجدانی
مرا می بینی و هر دم ، زحالم بی خبــــــر هستی
دلم می سوزد از هجرت ، ولی بـا آن دگر هستی
شبم تاریک و اشک آلود،نمی پرسد زحـالم کس
جوانه می کند عشقت ، چرا بهرم تبــــــر هستی
سفر می باید از
شاعر:سعیدشهسواری
بازم سلام :
ای نازنین
یا كه بگم :
تنهاترین
تویه غروب دلنشین
رونیمکت
یه خاطره
توپارکی که
شكل دله
پیشم بشین
بی فاصله
آخه دلم
مسافره
میخوادکه از
پیشت بره !؟
***
ازچی بگم :
نامهربون
چشم
شاعر:سيدمحمدمعالي
بر ســرِ تربتِ من ، صحبتِ لیلا قدغن
سخن ازشمع و گل و لعلِ حمـــیرا ، قدغن
بگذارید که آســــــــوده بخوابم به لحد
لرزه بر پیــــکر ِ این عاشق تنها ، قدغن
مصــــر را گو ببرد باد
شاعر:محمد علی شیردل
هوای مهر تو دارد دل بیچاره من
چه شود گر به نگاهی تو کنی چاره من
زار و پریشان از آنم که دگر نیست دلم را صبری
باز بگویی تو که صبر کن عاشق آواره من
ترسم که نبخشی تو آخر یک بوسه از آن لب
در حسرت آن
شاعر:پرویز همتی
بیا که تو هم آغوشی / برای لحظه های من
بساز دنیای ویرونم / که با تو خیلی آرومم
من از چشمای تو دیدم / خزونم رو به پایان
همه سختی برای من / تو باشی خیلی آسون
منم درگیر این عشقم / که از تو تازه میشه
شاعر:مانی عابدینی
شاید گناهم این بود
که در آن بعد از ظهرِ لبخند و تردید
آنقدر حضورت را خودخواهانه میخواستم
که حتی یک بار هم به رویَت نیاوردم
که ساعت کهنسال داخل پارک
به خواب ابدی فرو رفته است.
بودنت را
شاعر:سامان محمدی
روزهایم پی هم می گذرند
و چه تاوان بزرگیست برایم " عشقت "
از شتاب لحظه ها بیزارم
و چه مظلوم ز پا افتادم...
کنج یک خانه ی سرد
دور از همهمه ی مردم شهر
به تو می اندیشم
شاید عقربه ی ساعت فردای
شاعر:حميده حق دوست
بارانم که می شوی
.....
همه جای دنیا
باران که می بارد
بوی خاک می آید و دم شرجی هوا
ولی در خاطر من
با بارش باران
فقط عطر تن تو به مشامم می رسد
عطری به خوشبویی گل بوسه های زندگی
به
شاعر:هومان خورشاد
آه ... معشوقهی رازناک من ...
مرا
تصوّر کن!
کمی مهربانتر امّا
مرا تصوّر کن!
تصوّر کن روزی را
که بخواهیم عاشقانه و بیپروا
در آغوش هم باشیم ؛...
مرا
باور کن!
کمی عاشقانه امّا
مرا باور
شاعر:سهیل هدایت
رباعی اول
ساکت شدهای، عشق شنفتن دارد
لبریز خروشی؛ که تهمتن دارد
معطوف تو شد زندگی کوچک من
سودای غمت، ارزش مردن دارد
×××
رباعی دوم
یک حس عجیب در دلم زنده شده
آنکس که بزیست بیتو، بازنده
شاعر:عیسی محمدی
ساحلی تلخم پر ازدرد صدفها در تنت
انتظارناب طوفان تا بگیرم دامنت
من چه خواهشها که از موج گریزان میکنم
تا که دستش را بگیرد سمت آن پیراهنت
باد وحشی را کمی با ماسه ها جان میدهم
تا به صد گردش رساند
شاعر:الهام مقصودی
يا اشک تو کرد ز خود مرا ناراضی!
يا زندگی ام شده يه پا سربازی !
بر حس درونم غلبه نتوان کرد
در بازی عشق، خدا مرا
شاعر:مرتضی قاسم پور
مثل ابربهـــاره بـــــــاریدی مثل آیینه هادرخشیدی
مثل خورشیدشرق نرمانرم به خیابان تیره تابیدی
دوسه شب پیش بود,یادت هست؟ قطره قطره ستاره پاشیدی
تو مرادرک کردی ودیــــدم ساکت و
شاعر:احسان فریدونی
کسی رو که دوست داری عاشق باشه
برای با تو بودن لایق باشه
باید ببینی صبوریش چقدره
اگه بگی نه دل به دلت می بنده؟
چقد دلش برای تو می زنه
تا حالا شده دل تو رو بشکنه
تا حالا زده حرفی که ناراحت شی
یا
شاعر:کبری قربانی
( حّوا شدنیست )
واژه با چشم ِ تو معنا شدنیست
قطره با قلب ِ تو دریا شدنیست
ساربانم که به عشق آمد ه ام
راه با عشق ِ تو پیما شدنیست
همه تن نیم رُخم از رُخ خویش
زتو
شاعر:یاسرشفیعی