کمی حلوای لب ، نذرِ دل بیمارِ مردم کن
به این شیرین دهانی ،گریه هایم را تبسم کن
گرفتاری ما کم نیست ،سودایی و رسوایی
تصدق می کنی ، پیمانه را لبریز گندم کن
اگر هستی عزیز مصرِ ایمانم ، بیا
شاعر:رضا محمدصالحی
کمی حلوای لب ، نذرِ دل بیمارِ مردم کن
به این شیرین دهانی ،گریه هایم را تبسم کن
گرفتاری ما کم نیست ،سودایی و رسوایی
تصدق می کنی ، پیمانه را لبریز گندم کن
اگر هستی عزیز مصرِ ایمانم ، بیا
شاعر:رضا محمدصالحی
دیر گاهی بود که دالان دل انگیز دلدادگی ها را
ترک گفته بودم.
می رفتم به درک !
چشم هایت را دیدم.
خجل می ساخت نگاه های نافذت عظمت کوه تنهایی ام را.
آب می ساخت ،
ذره ذره شمع وجودم را.
سر تعظیم فرود
شاعر:بهمن بردیا
بر روی ماسه مرطوب ساحلی
در خلوت شبانه
با چشم های پر از شعله نگاه
با دانه های بلورین اشک گرم
در خط نازک لبخند رازناک
مجذوب لحظه های شناوردر التهاب
او بود ومن
او مثل تکه ای از سیمین ماهتاب
بر
باز هم با ياده تو تنهاي تنهام پر ا ز دلتنگيه كله وجودم باز هم با ياده عشقت ياده حرفات كناره اطلسي ها باز ميخونم بازم با ياده اون بارونه نم ناك
شاعر:شادي مسيب مرادي
كاش نقاش بودم
مي كشيدم نقش بهشت
آبشار و درخت
در فضاي معطرسرنوشت
پرنده هاي خوش آواز
گسترده فرش گل زير پا
همه جا مهر و صفا
تو دلا پر ز وفا
تو رو تو آستان ورود
به دنياي بي دروغ
حيران مي
شاعر:ساغر نوشين
وای برمن باز هم عشق این بلای آسمان
دامن دل را گرفت و ریشه را آتش کشید
عشق،این دیرینه مادر زادخصمِ کهنه کار
یک تنه مشعل بدست اندیشه را آتش کشید
من پلنگی خفته بودم آهوی چشمـــــان او
با
شاعر:مجید مبلّغ ناصری
تقدیر چنین می خواست...
می خواستمت امّا، تقدیر نه این می خواست
یک عمر جدا از تو،تقدیر چنین می خواست
می خواست که چون پیچک، در خلوت خود پیچم
چشمی که مرا هردم با غصّه، قرین می خواست
من بودم و یک
شاعر:سیروس اسدی
روزها می گذرند
ابرها
بادها
و فقط می ماند
در پس خاطره ام خنده ی گل
که تو می بخشیدی
در ازای گل من
خنده ی خاطره
شاعر:محمد باقری(م.ب.خاک)
دلتنگی خود را بگرفتم جهت باد / تا بلکه بدینسان رود از خاطر و از یاد
تا باد بدید این همه دلتنگی و غم را / گفتش که نخواهم بروم راه عدم را
این بار گرانی که تو بر دوش کشیدی / هر گز نرسد با تو دگر صبح
شاعر:عباس بهرامی
به نام خداوند حرف و خداوند برف
1
حرف هایت
به سپیدی
برف هایت
مرا به کمال می برد
و برف هایت
به گرمی
حرف هایت
2
ساز دلم را
با نگاه
چشمانت
کوک می کنم
و سنتور دلت را
با مظراب
شاعر:غلامرضا حاجی محمد
به به توچه زیبایی رویایی دل مایی
دنیابه صف آرایی آید به تماشایی
چون پنجه آفتابی یاهاله ی مهتابی
یا شبنم بی تابی بادوچشم دریایی
آن جلوه عرفانی آن طلعت نورانی
دل می شود قربانی ای کوکب
شاعر:صادق آل مو سو ی
دیشب به خدا گفتم
بنشیند پیش بخاری
سردش نشود
که زمستان است
بیست و هفتم دیماه زمستان ، امسال ، چه شب سردیست
بالشی دادم لم بدهد
و تشکر کرد " ممنون "
رفتم ، با دو فنجان چای و یک " لپ تاپ "
شاعر:مجتبی رضایی
ساده گفتم ساده زیستن ساده نیست
زندگی بختی به تخت افتاده نیست
گرچه این عشق طعم شیرین می دهد
عشق اما لقمه ای آماده نیست
.
من تو را امشب به دل مهمان کنم
جان اگر خواهی نثارت جان کنم
هرچه تو باشی
شاعر:کامبیز دستگیر
دولت یاران پدید آمد
زین خواب غفلت برخیز
عمری به خواب گذشت
این پیچ گذر عمر
گویی همه رویا بود
گویی همه کابوس بود
هم مجلس رندان دیدم
هم مجلس عیش دیدم
هم پیر خرابات شدم
هم زاهد دیر شدم
هم
شاعر:سعید عباسی
ضربانم تند می زند
وقتی مرا نفس می خوانی
و مجاب می کنی ام
حتی از کوچکترین دروغ ها
وقتی نگاهت را
به لبانم می دوزی
خوب من
دست نگه دار
می ترسم
می ترسم زمان خوبی را
برای عاشق شدن
انتخاب نکرده
شاعر:احسان نصری
عـزیـز دل ، چــرا یـک دم نیایی
تــو جانا روح من بودی ، کجایی
نگــارا بــی خبــر رفتی چه دانی
نـــدارد خـلــوتم دیــــگر صفـایی
دلــی افـســرده دارم در فـراقــت
نــبـاشـد رسـم یـاران بـی
شاعر:روح اله فردی شکراب
در بستر شب نظاره كردم رخ ماه
مبهوت شده گشته مرا محو نگاه
شد صيد، نگاهش و به دريا زد دل
لا حول ولا قوة الا با لله
************************************************
آشفته با تو وجودي دگر
شاعر:محسن اسلامي
شاید روزی در
آسمان شعرهایت
پرواز کنم
و تو
شاعرجاده های دلم شوی .
شاعر:دنیا غلامی
سرم پائین بود
درچشمداشت دیدارش بودم
که دیدم سایه ای به سایه ام خیره شد
سربالا گرفتم و آن لحظه شگرف زندگی ام شد
لحظه ای که زبانم به گنگی فرو رفت
عصرها بود که او را ندیده بودم
و امیدوارم
شاعر:محمد مبرهن